۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

نود روز در قربت


از دل غربت، تا قربت دل
(از نامه‌های دوست)

*

پنج‌شنبه 16 تیر 73
7 ژوئیه 94

یکی می‌گوید چیز خورت کرده‌اند. دیگری می‌گوید به قصد کشت کتکت زده‌اند. از این جماعت درون من، هیچیک گمان خودکشی هم نمی‌برد. آخر نادر باشی و با نامه‌هایت جبران کرده‌باشی نبودن‌های فردی و اجتماعی دیگران را و آن وقت سِکوندگی؟ آخر جلال آل قلم باشی و قلم را به زمین بیاندازی تا "عصمت آتلی" بردارد و خودت به قیچی باغبانی رضایت بدهی ...
رها کنم حوصلة نمک ندارم.

چه کسی بالت را شکسته‌است. می‌دانم که احتیاجی به کس نیست. بعضی وقتها بال آدم خودش خودش را می‌شکند. یعنی بال در عین بالیت نمی‌بالد و وبال می‌شود و در خودش می‌شکند.
رها کنم حوصلة بال بال ندارم.

جمعه بود. شاید. شاید 10 تیر بود. شب بود. در خیابان بودم. در خیابان آواره بودم. گم بودم. خود را در خیابانهای ناشناس گم کرده‌بودم. هیچ جا آشنا نبود. شب بود. اما هوا تاریک تاریک نبود. ناگهان در روبروی من در خیابان خلوت خلوت یک باجة تلفن ظاهر شد. یعنی دو تا بود. یکی سکه‌ای و دیگری با کارت. کنار تلفن ایستادم. می‌خواستم صدای تو را بشنوم. سکه‌هایم را شمردم: 20، پنج، پنج ... 40 فرانک بود.آن قدر بود که بگویم "نادر از بیرون زنگ می‌زنم تنها می‌خواهم صدایت را بشنوم". بگویم "کاج نیستم بی اعتنا به آفتاب" و تلفن پیش از صدای تو قطع می‌شد. تنها می‌خواستم صدای تو را بشنوم. ساعت به وقت ما ده و نیم بود و به وقت شما شب از نیمه گذشته‌بود. شاید نباشی. بیدار کردن رزّاقها در حوصلة من نبود. هوا خاکستر بود. من گم بودم. شب از نیمه گذشته‌بود. شب روی شانه‌های من نبود. تب بود. من گم بود. باد نبود. اما گفتم هوا به رنگ خاکستر بود.
رها کنم حوصلة حنظل ندارم.

خیال حوصلة بحر می‌پزد. حوصلة پخته شدن ندارم. حوصلة بحر ندارم. حوصلة حوصله ندارم. تحصیل حوصله ندارم. در حوصلة خود حوصلة مرغ ندارم. بال از خود می‌گیرد و بال از خود می‌شکند. خال از خود می‌گیرد و تب‌خال می‌زند. در بالای خال بال‌بال می‌زند. شب حال می‌شود. بال از خال می‌گیرد. و در تب خال می‌زند. خیال اما در حوصلة بحر می‌شکند.
رها کنم حوصلة خیال ندارم
در آسمان تقویم ماهی از عسل ندارم.

آرش




بعدالتحریر
امروز بعد از 24هزار سال، بیست و چهارمین نامه‌ات رسید. بالطبع قسمتهایی از این نامه که به صیغة حال بود باید ماضی می‌شد و ماضی‌ها ماضی‌تر. رها کردم چراکه حوصله نداشتم.